• چ. نوامبر 27th, 2024

نوجوان گمشده‌ی پارک Golden Ears بعد از ۵۰ ساعت پیدا شد

ByAMG News

جولای 3, 2023

«استر وانگ»، نوجوان ۱۶ ساله اهل بریتیش کلمبیا، پس از حدود ۵۶ ساعت ناپدید شدنش در پارک Golden Ears از داستان خود می‌گوید.

استر از گروهی که قرار بود در منطقه پارک Golden Ears پیاده‌روی و کمپ کنند جدا شده بود و از آن زمان هیچ خبری از او نبود. در مجموع، ۱۶ تیم جستجو و نجات از سراسر استان به همراه هلیکوپتر، سگ‌های پلیس و هواپیماهای بدون سرنشین در این مدت به دنبال او بودند. خدمه‌ی این پارک بعد از پیدا شدن او به شدت ابزار خوشحالی کردند.

وانگ در این مقاله از آنچه که در این مدت گذرانده است می‌گوید.

روز اول

استر در ۲۷ ژوئن به همراه سه نفر از دوستانش به سمت پارک Golden Ears رفتند. آنها قصد داشتند تا ۲۸ ژوئن کمپ بزنند و هر روز پیاده‌روی کنند. گروهی که او را همراهی می‌کرد شامل دو دانشجو و یک سرپرست بزرگسال بود. وانگ در این باره می‌گوید: «عضویت در این گروه یکی از چیزهایی بود که من را نجات داد. من در این گروه یاد گرفتم تا در شرایط سخت برای بقای خودم تلاش کنم و همین نقش بزرگی در این ماجرا برای من ایفا کرد.»

این گروه مسیر خود را از کمپ ساحل شمالی شروع کرد. بعد از آن وارد پارک Golden Ears شد. وانگ می‌گوید: «مسیر پارک Golden Ears برای کسی که شناخت خوبی نسبت به آن نداشته باشد ممکن است دشوار باشد. این مسیر شیب زیادی دارد و سنگ‌ و بوته‌های زیادی سر راه شما قرار می‌گیرند.»

این گروه بعد از رسیدن به Steve’s Lookout مسیر خود را متوقف کرد. وانگ می‌گوید که حدود دو متر با بقیه افراد گروه فاصله داشت و اصلا از آنها عقب نبود.

او می‌گوید: «گروه در یک نقطه از مسیر پیچید، اما من متوجه نشدم. من فقط روی مسیر پیش رو تمرکز کرده بودم و به همین دلیل راه را اشتباه رفتم.» زمانی که وانگ متوجه اشتباه خود شد سعی کرد تا تغییر مسیر بدهد، اما زمین خورد و مجبور به توقف شد.

وی در این باره می‌گوید: «من خیلی تنها بودم و می‌ترسیدم. اما سعی کردم تا حد امکان آرامش خودم را حفظ کنم.»

وانگ کمی بعد صداهایی شنید که سعی کرد به سمت آنها حرکت کند، اما نتوانست منبع صدا را پیدا کند. در آن زمان هوا تاریک شده بود و او در تلاش بود تا مقداری آب پیدا کند. او آنقدر از کوه پایین رفت تا به یک رودخانه رسید و توانست بطری آب خود را دوباره پر کند.

کورسوی امید برای نجات

وانگ در ادامه گفت: «من سعی کردم روی یکی از سنگ‌های نزدیک بخوابم، اما هوا خیلی سرد بود. حوالی ساعت ۱ بامداد نورافکن‌هایی را دیدم که بالای سرم بودند و به سمت کوه چشمک می‌زدند. سعی کردم به سمت نور حرکت کنم و چراغ قوه‌ام را برایش روشن کردم، اما متاسفانه آنها متوجه درخواست کمک من نشدند. من در آن لحظه واقعا ناامید بودم، اما می‌دانستم که نباید تسلیم شوم. حوالی ساعت ۵ صبح تصمیم گرفتم تا راه خانه را پیدا کنم و دوباره در مسیر حرکت کردم. زمان زیادی را صرف کردم تا بتوانم مسیر برگشت را پیدا کنم، اما همچنان نمی‌توانستم منبع صدا را تشخیص دهم. به همین دلیل دوباره به همان جایی که بودم برگشتم، اما پایم لیز خورد و سرم به زمین برخورد کرد.»

خوشبختانه وانگ پس از این اتفاق هوشیاری خود را از دست نداد و همچنان به مسیر خود ادامه داد. او به خاطر می‌آورد: «من می‌توانستم صدای آدم‌ها و پارس سگ‌ها را بشنوم. همین برایم انگیزه‌ای شد تا به سمت دیگری حرکت کنم و دنبال صدا بگردم. تمام روزم به این گذشت که منبع صدا را پیدا کنم و در عین حال، هلیکوپتر زردی را می‌دیدم که بالای سرم پرواز می‌کرد. سعی کردم کسی را صدا کنم و داد بزنم. حتی درخت‌های اطراف را تکان دادم تا بتوانم توجه نیروهای امداد را به خودم جلب کنم، اما تمام تلاش‌هایم با در بسته مواجه شد.»

روز دوم

وانگ باقی روز را صرف بالا رفتن از کوه دوم کرد و در نهایت شب را هم در همان جا سپری کرد. او حتی سعی کرد با گوشی خود صداهایی ایجاد کند که همین هم در نهایت باعث تمام شدن باتری تلفنش شد. وی همچنین افزود که بعدها تلفنش را هم گم کرد.

استر که دیگر از تلاش کردن خسته شده بود، درختی پیدا کرد که بتواند زیر آن کمی بخوابد و استراحت کند. او ساعت ۵ صبح پنج‌شنبه از خواب بیدار شد و به یاد آورد که با دوربین دیجیتالش از خودش عکس گرفته بود. در نهایت همین باعث شد تا بتواند مسیری که طی کرده بود را تشخیص دهد و همین نقطه عطف ماجرا بود.

استر دوباره مسیر خود را آغاز کرد تا به یک رودخانه رسید. او آنقدر این مسیر را ادامه داد تا متوجه یکسری نوار صورتی روی درخت‌ها شد و همین کور سوی امیدی برای استر بود. وانگ در نهایت به یک مسیر شنی رسید که به ساحل ختم می‌شد و در آنجا تابلویی دید که روی آن نوشته شده بود «ساحل مخصوص کوهنوردان.»

او می‌گوید: «سعی کردم در مسیر رودخانه حرکت کنم و راه را به سمت پارکینگ Gold Creek دنبال کنم. بدنم در آن زمان واقعا خسته بود و به زور راه می‌رفتم. یادم می آید که سرم گیج می‌رفت و شروع به دیدن سراب کرده بودم. با این حال، هنوز خودم را تشویق می‌کردم که رو به جلو حرکت کنم و تسلیم نشوم.»

وانگ سرانجام حدود ساعت ۹:۱۵ دقیقه شب به پارکینگ رسید و پدر و مادرش را دید که منتظر او بودند. محیط بانان پارک اطراف سعی کردند تا از طریق رادیو به تیم‌های جستجو و نجات اعلام کنند که استر سالم است. امدادگران در نهایت به کمک او رسیدند و جراحات سر و بدنش را بررسی کردند.

استر می‌گوید: «پزشکان بعد از این مرحله به من اجازه دادند که به خانه بروم و در نهایت توانستم یک شب در تختم راحت بخوابم.»

وانگ در نهایت در نامه‌ای که به سی‌تی‌وی نیوز نوشته بود از تیم جستجو و نجات، داوطلبان و امدادگران و تمام کسانی که برای او و خانواده‌اش دعا کرده بودند، تشکر کرد.

او نوشت: «با اینکه من توانستم به تنهایی مسیر خودم را پیدا کنم، اما این اتفاق بدون کمک تمام کسانی که در این مدت به دنبال من بودند، ممکن نبود. آنها من را از دور راهنمایی کردند و همین باعث شد تا من بتوانم مسیر خودم را پیدا کنم. من در حال حاضر شرایط سختی دارم و باید مدتی تحت نظر باشم. با این حال، تمام اطرافیانم از من حمایت می‌کنند. در نهایت می‌توانم بگویم که خدا من را به خانه رساند. چیزی که در تمام این مدت من را زنده نگه داشت این بود که دائما به خودم یادآوری می‌کردم که باید رو به جلو حرکت کنم و هرگز تسلیم نشوم.»

AMG News
Author: AMG News